دختری نگاهش خیره ماند به دری
آن در هیچ گاه باز نشد!
دختر تا صبح در تب سوخت،
تو بگو این لحظه چند؟!
و پدری، هر شب اینجا می آید به دیدار،
می آید که ببندد موهای دخترش را!
طراح: سلمان فارسی
تاریخ : جمعه 96/5/6 | 10:38 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید