سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من شیطان هستم

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباس­هایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباس­هایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه، مجدداً زمین خورد. او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباس­هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشـت برخـورد کرد و نامش را پرسید.
ادامه مــطلب

+ نوشته شـــده در چهارشنبه 92 دی 18ساعــت ساعت 7:59 عصر تــوسط سلمان فارسی | نظر بدهید