سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حاتم اصم، عارف و زاهد مشهور خراسان، در قرن سوم هجرى می زیست. وی در زهد و حکمت، سخنانی دل انگیز دارد، حاتم، خواندن قرآن و حکایت پارسایان را در تزکیه نفس بسیار مؤثر مى ‏دانست. نقل است که چون به بغداد آمد، خلیفه را گفتند که زاهد خراسان آمده است. او را خواست و چون حاتم از در درآمد، خلیفه را گفت: اى زاهد! خلیفه گفت: من، زاهد نیستم که همه دنیا، زیر فرمان من است. زاهد تویى که به اندک قناعت مى‏ کنى و چیزى از دنیا براى خود اندوخته نمی کنی. حاتم گفت: نه؛ زاهد تویى که به کمترین چیز و  بى‏ ارزش‏ترین متاع که دنیا باشد، قناعت کرده ‏اى. مگر قرآن نفرموده است که متاع دنیا اندک است و تو بیش از این "اندک" براى خود گرد نیاورده‏ اى. نصیب من از نعمت‏هاى خدا، بسى بیش از آن است که تو دارى؛ پس زاهد تویى!
...................( پاورقی ).................
سوره نساء/ 77،« قُل مَتاعُ الدُّنیا قَلیلٌ» (ای پیامبر! بگو متاع دنیا اندک و بی ارزش است).
گزیده تذکرة الاولیاء، محمد استعلامى، صص 202-201.
منبع: جام/ عقیق






تاریخ : چهارشنبه 93/1/6 | 5:0 عصر | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

فرازی از نامه شهید علی خلیلی به رهبر انقلاب - پانزده روز قبل از شهادت
در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،
شـــاهرگ و حنجـــره و روده و معـــده من عددی نیست که بخواهد ناز کند ...

شادی روح شهید امر به معروف و نهی از منکر صلوات
طراح: سلمان فارسی

شهید امر به معروف و نهی از منکر






تاریخ : چهارشنبه 93/1/6 | 8:13 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

روزی یکی از اولیاء به الیاس و خضر علیهم السّلام شکایت کرد که مردم بسیار غیبت می کنند و حال آن که غیبت از گناهان کبیره است و هر چقدر آن ها را نصیحت می کنم و از غیبت کردن منع می نمایم سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند. حضرت الیاس علیه السّلام فرمود: چاره این کار آن است که هر کس وارد مجلس شد به او بگو که بگوید: «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» که در این صورت خداوند ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل می گرداند که هرگاه کسی شروع به غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از حق تعالی سؤال نماید تا آن قوم را از غیبت کردن نگاه دارد.
حضرت خضر علیه السّلام فرمود: چون کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» حق تعالی ملکی را می فرستد تا آن که نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را نمایند.
...................( پاورقی ).................
1) وسائل الشیعه، ج 7، ص 342.
2) عرفان و عبادت، ص 355.
منبع: افکار






تاریخ : سه شنبه 93/1/5 | 7:57 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

این پیـــروزی ارتبــاط به مــن نداشـت، مـن یک طلــبه هســتم و نبـاید ایـن را به مـن منتسـب کنیـد! پیــروزی ارتبـــاط به ملـت هـم نداشـت، این پیــروزی مربـوط به خـــــدا بـود.
امام خمینی (ره)
آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی مبارک






تاریخ : شنبه 92/11/12 | 1:0 عصر | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

داشتن آرزوهای طولانی، به لحاظ علاقه شدید به تحقق یافتن آرزوها، به هلاکت‏ها و خطرات دیگری نیز سوق می‏ دهد، از قبیل ترک واجب یا تضییع آن، ارتکاب حرام‏ها به انحاء مختلف، و نسیان آخرت، و هلاکت‏های دیگر که شرح آنها به طول می ‏انجامد. تأمّل در ماهیت این رذیله می‏تواند ما را به ریزه ‏کاری‏ها و خطرات آن که برای گرفتاران به آن پیش می‏ آید، هدایت کند. از رسول اکرم ‏صلی الله علیه و آله نقل می‏ شود که فرمود: مسلمانان اول با یقین و زهد نجات یافتند، و مسلمانان آخر با بخل و آرزو به هلاکت می‏ افتند.
فصلنامه مکاتبه و اندیشه






تاریخ : جمعه 92/11/11 | 1:0 عصر | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

هر وقت در زندگی‌ ات گیـری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته یـار است.
استاد اخلاق میرزا اسماعیل دولابی






تاریخ : پنج شنبه 92/11/10 | 1:55 عصر | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان، بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‏فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می‏کردند و هول می‏زدند و بیشتر می‏خواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه‏ طلبی و ... هر کس چیزی می‏خرید و به ازایش چیزی می‏داد. بعضی‏ها تکه‏ ای از قلبشان را می‏دادند و بعضی پاره‏ ای از روحشان را. بعضی‏ها ایمانشان را می‏دادند و بعضی آزادگیشان را. شیطان می‏خندید و دهانش بوی گند جهنم می‏داد. حالم را به هم می‏زد. دلم می‏خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم. انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه ‏ای بساطم را پهن کرده ‏ام و آرام نجوا می‏کنم. نه قیل و قال می‏کنم و نه کسی را مجبور می‏کنم چیزی از من بخرد.
ادامه مطلب...




تاریخ : چهارشنبه 92/11/9 | 5:3 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

بهتر است نظر خود را نسبت به دنیا بازنگرى کنید. دنیا را آن‏گونه که هست باید شناخت. شما چه تصوّرى و چه انتظارى از دنیا دارید؟ آیا تصوّرات و انتظارات شما از دنیا مطابق واقع است؟ دنیا دو روز است: روزى در سختى و رنج و دیگر روز، در راحتى و آسایش. اگر دنیا روى خوش به شما نشان داد، سرمست و مغرور نشوید و اگر به سختى دنیا دچار شدید، تحمل کنید (1) و ناامیدى به خود راه ندهید. گمان نکنید که‏ دنیا براى راحتى است، دنیا آمیخته با رنج و سختى است (2) و چه بسا براى اهل ایمان، همانند زندان باشد. (3) این واقعیت دنیاست. حال اگر تصوّر شما و انتظار شما از دنیا چیز دیگرى باشد، قطعاً در رنج و عذاب خواهید بود. بهتر است دنیا را بهتر بشناسیم و آن را آن‏گونه که هست بپذیریم. اگر کسى حقیقت دنیا را دریابد، به خاطر سختی هاى آن محزون و غمین نمی ‏شود. (4) در این صورت، جایى براى ناامیدى باقى نمی ماند. روزى کسى با حالى زار و غمین خدمت امام صادق‏ علیه السلام رسید و از تنگناى زندگى خود شکایت کرد. حضرت، زندان کوفه را به‏ یاد وى آورده و سپس فرمود: دنیا زندان مؤمن است. حضرت، با ترسیم چهره دنیا براى وى، بار غم وى را کاستند و بن‏ بست ناامیدى وى را شکستند. (5)
...................( پاورقی ).................
1) ر.ک: نهج‏ البلاغه، نامه 72 و کلمه قصار 396؛ الکافى، ج 8، ص 21؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 81
2) ر.ک: نهج‏ البلاغه، نامه 59؛ غررالحکم، ح 1097 و 3673 و 1724 و 2042 و 3659؛ بحارالأنوار، ج 77، ص 187، ح 10
3) الکافى، ج 2، ص 250
4) ر.ک: کنزالعمال، ج 3، ص 211، ح 6203
5) الکافى، ج 2، ص 250






تاریخ : پنج شنبه 92/11/3 | 1:0 عصر | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

اخیراً در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم. هواپیما در حال حرکت بود و آنها در ورودی کنترل امنیتی همدیگر را بغل کردند. مادر گفت: "دوستت دارم و آرزوی کافی برای تو میکنم." دختر جواب داد: "مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تو میکنم." آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف  پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟ جواب دادم: بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ او جواب داد: من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌های زیادی را پیش رو دارم و حقیقت این است که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود. وقتی داشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید: آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. می‌توانم بپرسم یعنی چه!؟
ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 9:26 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()

نکته ای ناب از آیت الله بهجت فومنی (ره)
روزی از ایشان پرسیدند: کتابی در زمینه اخلاق معرفی بفرمایید.
فرمودند: لازم نیست یک کتاب باشد، یک کلمه کافیست که بدانی: "خدا می بیند" 






تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 8:37 صبح | نویسنده : سلمان فارسی | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.